برای زندگی کردن در میان آدمیان،باید برای همه ،با هر خصوصیتی که دارند،
هر قدر هم نا به هنجار باشد،حق وجود قایل باشیم و فقط می توانیم بکوشیم
که از خصوصیاتشان بر حسب نوع و کیفیتی که دارند استفاده کنیم.اما نه
می توانیم امیدی به تغییرشان ببندیم،نه چنان که هستند محکومشان کنیم.
این درست مصداق این مثال است که :« زندگی کن و بگذار زندگی کنند».
اما این رفتار آن قدر که درست است،آسان نیست و آن کس سعادتمند
است که از برخورد با بعضی از همنوعان،همیشه در امان باشد.هنر تحمل
کردن انسانها را می توان با تحمل کردن اشیاء بی جان تمرین کرد که به
علت خواص مکانیکی یا خواص دیگر فیزیکی شان با سرسختی سد راه ما
می شوند،تمرینی که هر روز میسر است.وقتی شکیبایی را از این راه
کسب کردیم،می توانیم در مورد انسان ها نیز به کار گیریم.به این منظور،
باید خود را به این فکر عادت دهیم که این مردم نیز مانند اشیاء بی جان،
اگر مانع آزادی و فعالیت ما می شوند،به علت ضرورت ناگزیر طبیعتشان
چنین تأثیری دارند.بنابراین،بر آشفته شدن در برابر چنین انسان هایی
همان قدر احمقانه است که از سنگی که پیش پایمان می غلطد و
راهمان را سد می کند،خشمگین شویم.
نظرات شما عزیزان:
حسین پناهی........
خاطره های زیادی واسم زنده شد
بخصوص اون قسمت که میگه ........... شب در چشمان من است......... به چشمهایم نگاه کن..........
تشکر
لینکی متفاوت
زنده یاد حسین پناهی......
سلامممممممممممممممم
نیستی؟؟؟؟؟؟
تو گل باغ شیرازی؟؟؟
پ ن پ.........
لینک اهنگ:
تو گل باغ شیرازی...