ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﺧﺎﻥ ﻭ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮﺍ ﺩﻫﻪ ﯼ
ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺧﯿﺮﺍ ﮐﺸﻒ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺩﻫﻪ ﯼ
ﺷﺼﺘﯽ ﻫﺎ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺍ ﭘﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺮﻩ ﯼ ﺧﺎﮐﯽ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎ ﺩﻫﻪ ﯼ ﺷﺼﺘﯽ
ﻫﺎ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ 7 ﺧﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺭﺍﻧﻨﺪ) .
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﺭﺍ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ( ﺧﻮﺍﻥﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ
ﺑﺎ ﻧﺎﺩﺍﻭﺭﯼ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ!
برچسبها: ﺩﻫﻪ ﯼ ﺷﺼﺘﯽ ﻫﺎ ,
مانند یک بهار…. مانند یک عبور….
از راه میرسی و مرا تازه میکنی.
همراه تو هزار عشق از راه میرسد
همراه تو بهار…
بر دشت خشک سینه من سبز میشود.
وقتی تو میرسی….
در کوچه های خلوت و تاریک قلب من …
مهتاب می دمد…
وقتی تو میرسی…
ای آرزوی گم شده بغض های من…
من نیز با تو به عشق میرسم…
برچسبها: وقتی تو میرسی… , ,
از یک جایی به بعد فهمیدم برای بهتر شدن باید تکان خورد...
تغییر وضعیت داد، زد بیرون.... آدم جدید دید...
آدمهای بیربط و روابط بیدلیل را بیخیال شد...!
آدمهای آزاردهنده و قضاوتگر را اخراج کرد...
رفیق نو، حال نو، عشق نو پیدا کرد...از یک جایی به بعد
فهمیدم برای بهتر شدن باید روزهای نکبت گذشته را انداخت دور..
و نگذاشت آدمها و خاطرهها کرم حافظه و روح شوند...
از یک جایی به بعد قفل و بند رفاقتهایم را محکم کردم...
زیادیها را بیخیال شدم!. اتفاقی افتاده که قبلا امکان نداشت بیفتد!
نمیتوانستم... ولی الان میتوانم! آدمی که به هر دلیلی
آزارم بدهد را تا جایی که بشود نمیبینم و اگر دست بدهد
توی چشمهاش نگاه میکنم و میگویم دیگر نمیخواهم ببینمت!
اینطوری اندازه فقط یک کف دست آدم ناب و دوستداشتنی دارم
که وقتهایی که میخواهمشان هستند. بهترین لحظههایم با آنها میگذرد؛
لحظههایی که با آنها هستم غمخوردن نه مجاز است و نه ممکن... ♥
برچسبها: بهترین لحظهها ,
یادمان باشد، فردا ،حتما، ناز گل را بکشیم...
حق به شب بو بدهیم...
و نخندیم دیگر، به ترک های دل هر گلدان...!!
و به انگشت، نخی خواهیم بست تا فراموش نگردد فردا...!
زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد... ولی نه به هر قیمت
و بدانم که شبی خواهم رفت .... !!!
و شبی هست که نباشد، پس از آن فردایی ...
برچسبها: زندگی شیرین است! ,
بهار که میشود، چنارهای خیابان قصرالدشت شیراز غوغایی بپا میکنند.
اگر راهت را کج کنی و پا به یکی از کوچههایی که یاس از دیوار
هر خانهاش آویزان شده، بگذاری، ناخودآگاه به یاد همۀ عاشقانههای
حافظ میافتی و فکر میکنی، همین یاسها بودند که حافظ را به اوج
شعر رساندند. حافظی که میپنداشت هیچ گوشهای از بهشت هم
لطف کنار آب رکنآباد و گلگشت مصلی شیراز را نخواهد داشت.
بهخصوص اگر شیراز، شیراز اردیبهشت باشد که مرغ الهام بسی
از بزرگان را به پرواز درآوردهاست.
برچسبها: شیراز اردیبهشت ,
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮐﺎﻓﺮ
ﻓﺮﺩﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ یک ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮐﺎﻓﺮ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ
ﺑﻠﻨﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮐﺎﻓﺮ ﺭﻭ ﻟﻌﻦ ﻭ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ
ﮐﺎﻓﺮ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ.ﻣﺮﮔﺶﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﻦ(ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪ)
ﺯﻣﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ. ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻏﺬﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺳﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ .
ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺳﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﻨﺪﻩﺍﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﯼ
ﻭ ﻏﺬﺍﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻟﻌﻨﺖ ﺑﺮ ﺁﻥ ﮐﺎﻓﺮ ﺧﺪﺍ
ﻧﺸﻨﺎﺱ ! ...ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﻭﺩ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ ،
ﺩﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮐﺎﻓﺮِ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻏﺬﺍ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ، ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺳﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ
ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﻭ ﻭﺳﯿﻠﻪﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻏﺬﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﺣﮑﻤﺖ ﺗﻮ
ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﻓﺘﯽ..
برچسبها: ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮐﺎﻓﺮ ,
روز تولد تو ، روز نگاه باران
بر شوره زار تشنه ، بر این دل بیابان
روز تولد تو ، گویی پر از خیال است
یاس و کبوتر و باد ، در حیرت تو خواب است
چه لطیف است حس آغازی دوباره،
و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس…
و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!
و چه اندازه شیرین است امروز…
تولد کاکوی شیرازی مبارک
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد